کتاب جدید موراکامی با عنوان «داستاننویسی به مثابه شغل» روایتی است از زندگی فردی موراکامی. روایتی از زندگی کسی که شغلش نوشتن است، آن هم در کشوری که آن قدری کتابخوان دارد تا نویسندهاش با درآمد آن بتواند زندگی کند. این روایت همان روایت توسعه در ایران است؛ روایتی که به ما توضیح میدهد چرا توسعهخواهی حتی از دایره آرزوهای یک ملت پر میکشد؛ اینکه چرا درک ما روزبهروز از جهان و تغییراتش عقب مانده است.
بیشتر بخوانیمباید برای خرید سریع به پاساژی بروی؛ در نزدیک پاساژ مشغول پارک خودرو هستی که ناگهان فردی از خانه روبهرویی بیرون میآید و میگوید «اینجا پارک نکن؛ جای ماشین من است». کمی عصبانی میشوی، میخواهی بگویی: «خیابان را که نخریدهای» یا «خیابان متعلق به همه مردم است» یا فحش بدهی یا…
بیشتر بخوانیممن برای مدتی به عنوان مهندس ناظر، به نظارت بر گروهی از کارگران مشغول بودم که وظیفه کابلکشی دکلهای برقی غولپیکر را بر عهده داشتند. بر اساس برنامه، آنها میبایست به وسیله جرثقیلهای غولپیکر، تیرکهای 25متري را در دل زمین جاي میدادند و سپس کابلهای انتقال برق را بر روی آنها سوار میکردند. واقعاً کار سخت و طاقتفرسایی بود و البته کاری بسیار خطرناک.
بیشتر بخوانیمیکی از زیانبارترین خطاهای شناختی که ما در مسیرِ زندگی به آن دچار میشویم، این پندارِ موهوم است که «ترس» میتواند از ما محافظت کند و به میزانی که از چیزی میترسیم و نگرانیم، بیشتر خود را از دچار شدن به آن حفظ میکنیم و در امان نگه میداریم. در فضای چنین پنداری، عموماً غفلت میکنیم از میزانِ آسیبِ روانیای که ترس به ما وارد میکند و گاهی از خودِ موضوعِ ترس، کشندهتر و زیانبارتر میشود.
بیشتر بخوانیم